پسرایل وعشیره، اولاد وطن، پسربیگانه، غریبه، نا آشنا…
رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی…
متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل.…
دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد، صاحب و حاکم قوم و خلق.…
هم ملیّت، هم نژاد…
دوستدار میهن وقوم، خواهان خلق ومرز وبوم…
مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده.…
آقاوسرورایل، امیروراهبرورئیس طایفه وخلق…
دوستدار قوم، یاور وپشتیبان ملّت…